گابریل گارسیا مارکز، مشهورترین نویسنده «جهان سوم» در روزگار ما، در سال ۱۹۲۷ در کشور کلمبیا متولد شده است. او شاخص سبک «رئالیسم جادویی» و نویسندهای بسیار پرکار بوده است. در زمانی که نویسندگان بزرگ بسیار نادرند، گابریل گارسیا مارکز شهرتی جهانی به دست آورده است. او بزرگترین نویسنده آمریکای لاتین به شمار میرود و در آمریکای شمالی و قاره اروپا، در چهل سال اخیر نامش در اوج بوده است. نویسندهی آثاری شاخص که داستانهایش به بیش از سی زبان دنیا ترجمه شدهاند که باگذشت چندسال همچنان کتابهایش در لیست پرفروشترینها هستند.چرا که او در میان فضاهای واقعی اتفاقهای فانتزی رقم زده است و در داستانهایش تخیل و دنیای غیرواقعی را با واقعیت پیوند زده است و وقایع یک سرزمین پرآشوب را روایت میکند.
در واقع اگر به فهرست نویسندگان قرن بیستم نگاه کنیم، میبینیم اکثر نامهای مشهور مانند جیمز جویس، مارسل پروست، فرانتس کافکا، ویلیام فالکنر، ویرجینیا وولف به نیمه اول قرن مربوط میشود، در حالی که در نیمه دوم قرن، فقط نام گابریل گارسیا مارکز میدرخشد و بس. شاهکار او، «صد سال تنهایی»، که در سال ۱۹۶۷ چاپ شده است، احتمالاً در بین رمانهایی که بین سالهای ۱۹۵۰ و ۲۰۰۰ منتشر شدهاند تنها رمانی است که در همهی کشورهای جهان خوانندگان بیشمار داشته است. به یقین میتوانیم بگوییم که صد سال تنهایی در تاریخ ادبیات جهان نمونهای بارز است.
«صدسال تنهایی» مشهورترین اثر این نویسنده است که یکی از پرفروشترین کتابهای جهان است و تاکنون بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است. «صدسال تنهایی» سال ۱۹۶۷ به زبان اسپانیایی منتشر شد و در هفتهی اول هشت هزار نسخه از آن به فروش رفت. «گارسیا مارکِز» برای خلق این اثر حدود دو سال وقت صرف کرد و برای آن موفق به دریافت جایزهی نوبل سال ۱۹۸۲ شد. این کتاب روایت ادبیات، سیاست و تاریخ آمریکای لاتین است که وقایع مربوط به آن در شرح زندگی شش نسل از یک خانواده مطرح میشود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است و مفاهیمی همچون عشق و شهوت، جنگ و انقلاب، ثروت و فقر، جوانی و پیری و زندگی و مرگ در آن به تصویر کشیده شده است.
«عشق در زمان وبا» اثر دیگری از این نویسندهی مشهور است که به فارسی نیز ترجمه شده است. این اثر سال ۱۹۸۵ منتشر شد که روایت یک داستان عاشقانهی غمگین است. در این اثر نویسنده عشق را به شکل بیماری وبا به تصویر میکشد و داستان آن بین سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰ اتفاق میافتد. «گارسیا مارکِز» در این داستان طی شش فصل حضور عشق را چون یک بیماری میداند و مهر و محبت سه شخصیت «فرمینا داثا»، «فلورنتینو آریثا» و «دکتر خوونال اوربینو» را بیان میکند. «آلفرد کنوف» این اثر را پس از سه سال از انتشارش به انگلیسی و با نام Love in the Time of Cholera ترجمه کرد. براساس این داستان «مایک نیوول»، کارگردان انگلیسی فیلم سینمایی رمانتیکی در سال ۲۰۰۷ اکران کرد. ساخت این فیلم بیش از سه سال به طول انجامید؛ زیرا «گارسیا مارکِز» در ابتدا علاقهی چندانی به ساخت فیلم براساس داستانهایش را نداشته است.
«ساعت شوم» نیز از کتابهای دیگر این نویسنده است که جایزهی ادبی کلمبیا در سال ۱۹۶۱ را برای خالقش به ارمغان آورد. این کتاب نسبت به سایر آثار دیگر «گارسیا مارکِز» از پیچیدگی کمتری برخوردار است و روایت اتفاقات یک شهر است. «پاییز پدر سالار» ازجمله آثار دیگر این نویسنده است که مارکِز برای نوشتن آن حدود پانزده سال وقت صرف کرد. این کتاب در سال ۱۹۷۵ منتشر شد و روایت اتفاقهای یک حکومت دیکتاتوری در آمریکای جنوبی است.
«کسی به سرهنگ نامه نمینویسد»، «از عشق و شیاطین دگر». «هفده انگلیسی مسموم»، «سرگذشت یک غریق» و «خزان خودکامه» از کتابهای دیگر این نویسنده هستند که به فارسی ترجمه شدهاند. این نویسنده علاوه بر نوشتن داستانهای بلند تبحر خاصی در نگاشتن داستان کوتاه نیز داشت. بهترین داستانهای کوتاه گابریل گارسیا مارکز، «پرندگان مرده»، «روزی همچون روزهای دیگر» و «زنی که هرروز رأس ساعت ۶ صبح میآمد» ازجمله مجموعه داستانهای کوتاه این نویسنده هستند که به فارسی ترجمه شدهاند.
«زندهام که روایت کنم» از آثار غیرداستانی این نویسنده است و شرححال و سرگذشتنامهی زندگی خود گارسیا مارکِز است.
گابریل گارسیا مارکز از ابعاد دیگری نیز پدیدهای بینظیر است. او نویسندهای است محبوب، همتراز چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و ارنست همینگوی. او از مشهورترین کسانی بوده که جایزه نوبل گرفته است. از زمانی که دهکده «ماکوندو» را اختراع کرده، وضعیت کل آمریکای لاتین تغییر کرده است. در آنجا همگی او را، به نحوی خودمانی، «گابو» مینامند؛ همانطور که در زمان سینمای صامت، چارلی چاپلین را «شارلو» صدا میکردند یا آن فوتبالیست معروف برزیلی که اسمش چیز دیگری است اما «پله» صدایش میکنند. مارکز یکی از چهار پنج شخصیت مهم آمریکای لاتین، در قرن بیستم، به شمار میرود. در دهکدهای متولد شده است که به قول خودش «در وسط هیچجا»ست؛ در دهکده آرا کاتاکا (بیشتر به نام ماکوندو معروف است) که کمتر از دههزار سکنه دارد و اکثر آنها بیسوادند. با خیابانهایی خاکی و بدون سیستم فاضلاب!
نام و آثار گابریل گارسیا مارکز در گنجینهی با ارزش ادبیات آمریکای جنوبی ماندگار و جاودان است و «خوان مانوئل سانتوس» سیاستمدار و رئیسجمهور کلمبیا نیز پس از مرگ گارسیا مارکِز گفت: «هزار سال تنهایی و ناراحتی برای بزرگترین کلمبیاییای که در طول تاریخ میزیست. »