جیمز فین گارنر، متولد ۱۹۶۰ در میشیگان، نویسنده، طنزپرداز و منتقد اجتماعی آمریکاییست که بهواسطهی نگارش رمان «قصههای از نظر سیاسی بیضرر» در سال ۱۹۹۴ به شهرت رسید. این رمان، اولین اثر ادبی گارنر بود و طی مدت زمان کوتاهی تنها در ایالات متحده بیش از ۲.۵ میلیون نسخه فروش کرد، در مدت ۶۵ هفته در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز باقی ماند، و به بیش از ۲۰ زبان منجمله فارسی ترجمه شد. گارنر وقتی از زادگاهش به شیکاگو نقل مکان کرد، مدت زمانی در انواع و اقسام مشاغل مثل نقاشی ساختمان، نانوایی، انبارداری، کیسهبوکس روابط عمومی در چند شرکت مختلف، و نهایتاً ویراستار فعالیت کرد. خصیصهی اصلی آثار گارنر، طنز موجود در رمانهای اوست که مسائل اجتماعی، فلسفی، اخلاقی را بهکمک آن ابراز میکند.
معرفی کتاب “دلقک خصوصی” :
کتاب دلقک خصوصی نوشته جیمز فین گارنر نویسنده و طنزپرداز اهل شیکاگو منتشر شده است. این کتاب یک اقتباس از یک فیلم سینمایی است. با اسم بمیر بمیر عزیزمن. (!Die Die, My Darling)
این کتاب با اسم اصلی Honk Honk, My Darling منتشر شده است. کتاب اقتباسی از یک فیلم سینمایی است اما زاویه دید داستان تغییر کرده است. خود نویسنده از کتابش با عنوان نوآر دلقکی نام میبرد و آن را سبک خاصی میداند که خودش ابداع کرده است. داستان فضایی خاکستری و طنزآلود دارد و نویسنده با نگاه دلقک در داستان همراه میشود.
قسمت هایی از کتاب دلقک خصوصی:
- به کی گفتی دلقک، کوتوله؟ «میزوری رد نعره زد سر پیسکوپینک کوتوله که دست به کمر مثل یک عروسک کوکی جلوی در ایستاده بود و ادامه دادن من به عمرم تو سیرک کار نکردم.» مین رد گفت: «اوه، دروغ میگه عین سگ! پس اون نمایش مسخرهی مرد وحشی اهل بارنئو که با اون کلاه اسکاتلندی و لباس به دست خنده دار اجرا کردی، چی بود؟» برادر ناتنیاش گفت: «حرف اونو نزن دیگه! اونا همهاش آزمایشی بود.» پیسکوپینک پادرمیانی کرد: «کافیه دیگه، حتی اگه دستگیرهی در رختکن رقاصههای لختی پختیرم برق مینداختی، واسهم مهم نیس؛ البته باید بگم تماشای کتک خوردن شما دو تا گردن کلفت از این دلقک از کارافتاده واقعاً سرگرمم کرد. حالا دیگه بزنید به چاک، میخوام با این دلقک دو کلوم حرف بزنم.» و…
- کیف پولش را بیرون آورد، دو تا پنجدلاری ازش بیرون کشید و بیهیچ احترامی انداخت طرفم، اما من هر طور بود روی هوا قاپیدمشان. هنوز در برخی موارد میتوانستم از خودم تروفرز واکنش نشان بدهم. ده دلار این روزها ارزش سابق را نداشت، اما به کار دلقک ازکارافتادهای که حتی به شپشهای ته جیبش هم مقروض بود، میآمد. «باشه، مأموریتو قبول میکنم. با این کار یه سگ تازی واسه خودت دستوپا کردی».
درباره کتاب “قصههای از نظر سیاسی بیضرر” :
«سلام سیندرلا من فرشتهی نجات توام یا اگر ترجیح میدهی منجی اختصاصی تو. خوب مثل اینکه تو هم دلت میخواهد بروی جشن؟ تو هم واقعاً میخواهی خودت را مطابق معیارهای زیبایی از نظر مذکرها آرایش کنی؟ بدن خودت را بکنی توی لباس بسیار تنگ که گردش خونت را مختل کنی؟ پاهایت را بکنی توی کفش پاشنهبلند که سیستم استخوان بندیات را خراب کنی؟ صورتت را با مواد شیمیایی که روی حیوانات غیرانسانی آزمایش شده رنگ کنی؟»
سیندرلا بلافاصله گفت:«البته. حتماً میخواهم.»